اخرین چکاپ
اره به همین زودی اخرین چکاپ بارداری هم شد من و مامان و مهدی دیروز یعنی دوشنبه دوم شهریور راهی مطب دکتر شدیم و اینبار هم 2ساعت تو نوبت بودم دیگه کمرم جواب کرده بود خلاصه معاینات انجام شد و دکتر بعد سونو و اینکه حرکات جنین کم شده nst برام نوشت که اگه خوب نبود فردا زایمان و بزاره اگه نه هشتم ...وقتی اومدم بیرون موضوع رو به مامان و مهدی گفتم مامان ناراحت و مهدی خوشحال شد میگفت الهام راحت میشی رفتیم بیمارستان که گفتن برو یه چیز شیرین بخور و بیا ...منم که ازمایش داشتم که واقعا نمیدونم چی بگم برا ازمایشات رویان رفته بودم یه مثلا ازمایشگاهی که تو 9مورد 8مورد و انجام داده بود و اون یه موردی که انجام نمیداد و دیگه به ما نگفت و ما بعد گرفتن جواب و فرستادنش به مرکز رویان متوجه شدیم که چکار احمقانه ای کرده و من دوباره باید ازمایش بدم برا اون یه مورد که جواب این ازمایش بعد زایمانم اماده میشه که حال قرار بآ تعهد مهدی بیان نمونه گیری کنن و اگر خدایی نکرده جواب خوب نبود دیگه پول دریافتی برگشت داده نمیشه اینم از بلایی که آزمایشگاه مسخره سرمون اوورد خدا عاقلشون کنه واقعا ....بعد دادن ازمایش و خوردن کمپوت بعد یه ربع رفتم nst همون بیمارستانی که قرار زایمان کنم که رفتار پرسنلش خیلی خوب و مهربون بود با لبخندشون ارامش میدادن خانومی که اومد دستگاه رو برام بزاره از کفشم خوشش اومده بود و میگفت چقد خوشگله و معلومه که خیلی راحته , یه خانومی هم با درد برا زایمان طبیعی اومده بود و من خیلی ترسیده بودم و مصمم بودم و مصممتر شدم برا زایمان سزازین اونم از نوع بیهوشی کامل البته تنها ناراحتیم اینه که پسرمو اول از همه نمیبینم ولی چه میشه کرد که نمیتونم با زایمان طبیعی یا اینکه کمرمو امپول بزنن کنار بیام...نوار قلب پسرم خوب بود و با اینکه اونجا تایید کرد که خوبه ولی بازم به دکترم نشون دادم اونم گفت برو و همون هشتم شهریور ساعت 10:30بیمارستان باش دوست داشتم زایمانم 10ام باشه که تنها خواهرم امتحان ترم تابستونش تمام شده باشه که میترسم بیشتر از این کشش بدم...
با اینکه لحظه شماری میکردم برا دیدن پسرم دلشوره ای و ترسی عجیب وجودمو گرفته که از خدا ارامش میخوام و سلامتی دلبندم رو....