این روزهای انتظار من
سلام دلبند من...این روزای من بدون تو چه دیر می گذره!!!قسم بخورم که لحظه لحظه این روزا بیادتم دروغ نیست ...یکشنبه این هفته یعنی سی اذر رحلت حضرت رسول و امام حسن بود من از مدت ها قبل نذر کرده بودم به خاطر نی نی تو این شب نذری بپزم چون من دانشگاه بودم مامان گلم زحمت کشید شله زرد پخت خیلی عالی و خوشمزه شد شب موقع اذان مغرب همراه خانواده به یه امام زاده ای که تقریبا نزدیک شهرمونه رفتیم... اونجا یه بغضی گلومو گرفته بود از ته قلبم برات دعا کردم که باشی برای وجودت برای سلامتیت دعا کردم ...خیلی دوست دارم مامانی
روز یکشنبه همراه بابا و خانواده اش رفتیم ویلای بابا مهدی یکی از کوه های اطراف شهرمون جدا از سرمای زیاد اونجا خوش گذشت
من و بابای گلت اونجا نموندیم اومدیم تا شب یلدارو با مامان و بابای مهربونم باشیم عزیزم یلدات مبارک...اولین یلدایی که انشاالله تو هستی و من به نیت تو خوشگلم فال حافظ گرفتم چه فال قشنگی ....
دارم عجب زنقش خیالش که چون نرفت ازدیده ام که دم به دمش کار شست و شوست
بی گفت و گوی زلف تودل را همی کشد با زلف دلکش تو که را روی گفتگو ست
عمری است تا زلف تو بویی شنیده ام زان بوی در مشام دل من هنوز بوست