اسفند رنگین من
اسفند همیشه برام رنگ و بویی دیگه ایی داشت هفت اسفند تولد من امسال رنگین تر از هرسال بوده من مادر شدم احساس میکردم چقد بزرگ شدم پخته شدم ...مهدی عزیزم ناهار من و خانوادم و به رستوران مورد علاقه ام برد و بعد شام با یه کیک کاکایویی سوپرایزم کرد.. وسطای اسفند اشنایی من و عشقم بوده مهدی همراه خانواده اش پانزده اسفند برا اولین بار اومدن خواستگاری من و جواب نه شنیدن...اواخر اسفند بیست و سوم هم تولد مامان گلمه بهترین مادر دنیا دوست دارم ...
جدا از مناسبت های قشنگ من عاشق خریدای اخر سال هرروز بازار رفتنا و با دست پر خونه اومدن حتی خونه تکونی ام همه اینا لذتی وصف نشدنی برام دارن...امسال تک تک این لحظات یه موجود کوچولوی دوست داشتنی همراه من بود مثل همیشه کمدای خونه رو خودم تمیز کردم و در حال تمیز کردن با نی نی میحرفیدم ...برا بقیه تمیز کاری هم قرار خانومی بیاد سری قبل خونه رو مثل برگ گل تمیز کرد برا همین خیالم راحته... امسال خرید مصیبتی بود ...من هر سال عید ناخواسته پانچ قسمتم میشد امسال تصمیم گرفته بودم مانتو بخرم چند ماه پیش یه مانتو خیلی شیک دیدم و برا عید خریدم چون حدس میزدم باردار باشم سایز بزرگتر خریدم اما وقتی چند روز پیش پوشیدم دیدم ای وای من تنگههه و بازم بازار و به دنبال مانتو و بازم خرید یه مانتو جلو باز...امسال خودم سبزه سبز کردم و گلای خوشگل خریدمممنونم خدا جونم......
خدایا مراقب کوچولوی دوست داشتنی من باش...