خرید سیسمونی
شنبه بیست و هشتم مهدی جون برای یه سفرکاری راهی تهران میشد من و مامان عزیزم هم تصمیم گرفتیم قبل از گرم شدن هوا و سنگین شدن من بریم سیسمونی بخریم اینجوری شد که راهی شدیم یکشنبه من و خاله و مامانی رفتیم یه نگاهی به سیسمونی بهار انداختیم و من یه چیزایی کلی انتخاب کردم و فردای همون روز همگی یعنی من و خاله و مامانی با تارا و مامان گلم رفتیم بهار و اکثر خریدارو کردیم و من واقعا شرمنده مامانم شدم مثه همیشه سنگ تمام گذاشت و بهترینارو خرید....اخر وقت مهدی جون هم بهمون پیوست و تو خرید کالسکه کمکمون کرد اخه واقعا انتخاب سختی بود من تقریبا از دو مدل maxi cosi & concord خوشم اومده بود من همیشه تعریف maxi cosi رو شنیده بودم وقتی رفتیم دیدیم تقریبا همه مدلاش سه چرخ بود که من سه چرخ دوست ندارم و مدلی که من انتخاب کردم سنگین بود(17 کیلو)حملش و گذاشتنش تو صندوق ماشین برام سخت میشد مامانم هم اصلا خوشش نیومد و میگفت شبیه فرغونه!!! توهین نمیکنم به سلیقه کسی اینم نظری بود که مامانم داد و با نظری که مهدی جون داد (مهدی میگفت به نظر نشیمنگاش کوچیکه انگاری جای نینی تنگه)همون concordالمانی رو خریدیم که به نظرم شیکتر و سبکتر(11کیلو بود) میومد و البته هزینه خریدش هم بیشتر شد مرسی مامانی مهربون ...فردای همون روز دوباره من و مامانم رفتیم و یه سری خرده ریزای باقیمونده رو خریدیم اما هنوز خیلی چیزا مونده و باید از همین جا بخریم اصلی ترین خرید و البته سخت ترین انتخاب سرویس تخت و کمد که چندجا دیدم ومتاسفانه به دلم نمیشینه من دنبال یه کار ساده و شیک و سفیدرنگم از این سرویسای رنگی رنگی که طرح گاو و گوسفندو.... روشه اصلا خوشم نمیادمامان عزیزم و پدر زحمت کشم مطمئنم که نمیتونم هیچوقت زحماتی که برام کشیدین رو جبران کنم فقط میتونم بگم خیلی دوستون دارم و میپرستمتون...
مانیاد مامان این و بدون که تو لایق بهترینایی و ما دنیارو اماده میکنیم تا تو افتخار بدی و بیای دنیارو رنگین کنی دوست دارم دلبند زیباروی من
خدایا مراقب مانیاد ما باش و سالم به اغوشم بسپار خدایا قول میدم امانت دار خوبی از این هدیه الهی باشم.....