مانياد منمانياد من، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره

مامان و نی نی

بزرگ مردای من روزتون مبارک

  دوازدهم اردیبهشت امسال روز مرد بود روزی که من مردای بزرگی و کنار خودم داشتم اول از همه این روزو به مهدی عزیزم تبریک میگم اولین سال پدر شدنت مبارک و همینطور مرد کوچکی که امسال  روز مرد پنج ماه تو دلم بود تبریک میگم, مرد من دوست دارم...من و مهدی به مناسبت اولین سال مرد بودن دلبندمون یه خرسی  براش خریدیم.... همینطور پدر نازنینم که با دیدنش اشک تو چشمام جاری میشه روزت مبارک...هیچگاه نمیتونم محبت خالصانه پدر و مادرم فرشته های دوست داشتنی رو جبران کنم...دوستون دارم دوست داریم مانیادی دوست داشتنی... ...
13 ارديبهشت 1394

خرید سیسمونی

شنبه بیست و هشتم مهدی جون برای یه سفرکاری راهی تهران میشد من و مامان عزیزم هم تصمیم گرفتیم قبل از گرم شدن هوا و سنگین شدن من بریم سیسمونی بخریم اینجوری شد که راهی شدیم یکشنبه من و خاله و مامانی رفتیم یه نگاهی به سیسمونی بهار انداختیم و من یه چیزایی کلی انتخاب کردم و فردای همون روز همگی یعنی من و خاله و مامانی با تارا و مامان گلم رفتیم بهار و اکثر خریدارو کردیم و من واقعا شرمنده مامانم شدم مثه همیشه سنگ تمام گذاشت و بهترینارو خرید ....اخر وقت مهدی جون هم بهمون پیوست و تو خرید کالسکه کمکمون کرد اخه واقعا انتخاب سختی بود من تقریبا از دو مدل maxi cosi & concord خوشم اومده بود من همیشه تعریف maxi cosi  رو شنیده بودم وقتی رفتیم د...
3 ارديبهشت 1394

نیمه راه گذشت

من و مانیاد عزیزم نیمه راه رو باهم گذروندیم امروز بیست هفته رویایی با هم بودنمان گذشت چه روزهای شیرینی بود زمان هایی که حتی اشک هم برام زیبا بود چون در تمام لحظات خواهان بودن دلبندم بودم و چه زیبا گذشت از خدای مهربونم میخوام نیمه دوم راه هم به سلامتی بگذره و کودکی که در بطن من داره زندگی میکنه رو اغوش بگیرم... جمعه بیست و هفتم من و مهدی جون رفتیم شهرکتاب و یه سری کتاب برا نینی خریدیم تا براش بخونم , بازم  میخریم تا تنوع داشته باشه لالایی های پسرم... بعد خرید کتاب رفتیم بیمارستان تا صدای قلب مانیادو بشنوم و لذت ببرم اخخخخخ که چه حالی میده شنیدن زیباترین ملودی دنیای من  ی...
2 ارديبهشت 1394

دل نگرانی های من + پنجمین چکاپ

روزایی که گذشت روزایی پر از استرس بود روزایی که گریه همراه همیشگی من بود من همیشه از سردردام مینالیدم سرم اروم نمیشد هروقت میرفتم دکتر فشارم خوب بود تا روزسیزده بدر فشارم 14/8بود بهش توجه نکردم فکر میکردم از سروصدای زیاد... تا اینکه برا تشکیل پرونده و زدن واکسن کزاز نوزدهم رفتم مرکز بهداشت و ماما بعد گرفتن فشارم گفت بالا و خطرناک اینقد حرفای وحشتناکی زد که من ومامانم فقط گریه میکردیم بعد بهداشت رفتم فروشگاه نزدیک خونمون یه جفت کفش برا نینی خریدم تا به خودم ثابت کنم که مانیاد مامان همیشه پیشم میمونه  تا 3روز روزا مرکز بهداشت و شبا میرفتم بیمارستان تنها حسن این روزا و شبا شنیدن صدای قلب دلبندم بود و شنبه بیست ودوم اون ...
24 فروردين 1394

سونوی غربالگری دوم و جنسیت نی نی

نوبت سونوی من نوزدهم بود اما حتی دیگه طاقت یه روز و نداشتم و هجدهم  با مهدی جون و خاله نی نی رفتم سونو....بعد از کلی انتظار و این بین دادن ازمایش قند نوبتم شد...دکتر توضیحات و برام داد زیبای من و بهم نشون داد  دست و پاهای کوچولو و ستون فقرات و .... بعد پرسیدن  خاله جونی در مورد جنسیت نی نی دو بار تکرار پسر به گوشم اومد خدای من مرد کوچکی داره تو وجودم رشد میکنه خدای من اگه تا ابد شکرت کنم بازم دربرابر این همه لطفت کمه خدای من دوست دارم بابای نی نی و المیرای عزیزم خیلی خوشحال شدن با اینکه هردو دختر دوست داشتن از خوشحالی من شاد شدن همه میدونستن که همیشه ارزوی داشتن مرد کوچکی رو داشتم ...بابای مهربون ن...
19 فروردين 1394

نتیجه ازمایش nt+چهارمین چکاپ

گل خوشبوی مامان امروز با استرس زیاد رفتم جواب ازمایش رو گرفتم خانم دکتر معاینه ام کرد فشارم  خوب بود و بازم اون صفحه مانیتور و امید من به زندگی .....جواب ازمایش ژنتیک خوب بود مرحله دومش هم بعد تعطیلات باید برم ازمایش تیرویید و قند ناشتا خوب بود اما قند 1ساعت بعد متاسفانه یه کوچولو بالا بود و خیلی باید مراعات کنم بعد عید دوباره ازمایش قند میدم امیدوارم مشکلی نباشه... برای 19فروردین نوبت سونوی مرحله دوم غربالگری و ازمایش دارم...24ام هم نوبت دکتر دارم بیصبرانه منتظرم تا اون روز ببینمت خدای مهربون من نی نی کوچولورو بهت میسپارم مراقبش باش.. ...
25 اسفند 1393

اسفند رنگین من

اسفند همیشه برام رنگ و بویی دیگه ایی داشت هفت اسفند تولد من امسال رنگین تر از هرسال بوده من مادر شدم احساس میکردم چقد بزرگ شدم پخته شدم ...مهدی عزیزم ناهار من و خانوادم و به رستوران مورد علاقه ام برد و بعد شام با یه کیک کاکایویی سوپرایزم کرد.. وسطای اسفند اشنایی من و عشقم بوده مهدی همراه خانواده اش پانزده اسفند برا اولین بار اومدن خواستگاری من و جواب نه شنیدن ...اواخر اسفند بیست و سوم هم تولد مامان گلمه بهترین مادر دنیا دوست دارم ... جدا از مناسبت های قشنگ من عاشق خریدای اخر سال هرروز بازار رفتنا و با دست پر خونه اومدن حتی خونه تکونی ام همه اینا لذتی وصف نشدنی برام دارن...امسال تک تک این لحظات یه موجود کوچولوی دوست داشتنی همراه...
19 اسفند 1393

سونوی nt

کوچولوی دلبر من دوشنبه 11اسفند ساعت 6:30صبح حرکت کردیم برای انجام ازمایشات و سونو...ساعت تقریبا نزدیک 8 بود که رسیدیم اول رفتیم ازمایشگاه پارس برا ازمایش قند و تیروئید بعد مرحله اول خونگیری یه لیوان محلول گلوکز دادن خوردم خیلی سخت بود گفتن 1ساعت بعد برا مرحله دوم بیا...بعدش رفتیم ازمایشگاه پاستور برا ازمایش ژنتیک که گفتن حتما باید سونوی ntداشته باشی رفتیم سونوگرافی نژاد قلی که منشی گفت نوبت نداره ما ازش خواهش کردیم چون از راه دور میایم مارو بفرسته اونم قبول کرد دکتر ساعت 9:30 اومد این بین تا دکتر بیاد رفتم مرحله دوم ازمایش قند رو دادم خوبیش این بود که 2تا ازمایشگاه و سونو خیلی نزدیک هم بود  ...خانم منشی لطف...
12 اسفند 1393